داستان مردی با شال آبی
با شخصی که شال گردن زردی داشت، برخورد کردم و قصد خود را از رفتن به آن محل توضیح دادم، او با رویی خوش و اخلاقی خوب، نکاتی را برایم شرح داد و از من خواست به داخل سالن بروم و با دیدن جشن تولد ، با محیط بیشتر آشنا شوم
جلسه سه شنبه 30مهر ماه 1398 بااستادی کمک راهنما محترم همسفر مصطفی
جلسه یکشنبه 98/07/28 به استادی کمک راهنمای محترم مسافراحسان
جلسه پنجشنبه 98/07/25 به استادی کمک راهنمای محترم مسافر محسن
شال ,داستان ,مردی ,بروم ,دیدن ,سالن ,با شال ,داستان مردی ,مردی با ,به داخل ,خواست به
درباره این سایت