محل تبلیغات شما

داستان مردی با شال آبی

با شخصی که شال گردن زردی داشت، برخورد کردم و قصد خود را از رفتن به آن محل توضیح دادم، او با رویی خوش و اخلاقی خوب، نکاتی را برایم شرح داد و از من خواست به داخل سالن بروم و با دیدن جشن تولد ، با محیط بیشتر آشنا شوم

جلسه سه شنبه 30مهر ماه 1398 بااستادی کمک راهنما محترم همسفر مصطفی

جلسه یکشنبه 98/07/28 به استادی کمک راهنمای محترم مسافراحسان

جلسه پنجشنبه 98/07/25 به استادی کمک راهنمای محترم مسافر محسن

شال ,داستان ,مردی ,بروم ,دیدن ,سالن ,با شال ,داستان مردی ,مردی با ,به داخل ,خواست به

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش کسب و کار الکترونیکی،کسب و کار اینترنتی،سئو و بهینه سازی سایت، بازاریابی مجازی اینترنتی-هانیه غفرانی my routines computer work pilmadoodreck دنیای مجازی قوم قاهر خلج دانلود رمان عاشقانه صنایع ماشین سازی رویال تراش آمل enspirralsapp اسبِ بدونِ باند ؛ زرد قلعه کدها وسفارشات میس وایت استار